سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اول این جا کلیک کن تا بهت بگم:‏  این دهااااان بسسستی .... دهاااااانی ... .بااااااز ششد  .

دیشب عروسی آقا مهدی بود (یکی دیگه از رفقاء). اگر چه حالم بد شد و نتونستم برم اما این به بحث ما ربطی نداره.

از هفته قبل که خبر عروسی‏ش رو به ما داد همه‏ش عزا گرفته بودم که چی بپوشم. کت و شلوار سومه ایه؟ شلوار قهوه ایه و پیراهن کرمیه؟ شلوار کرمیه و پیراهن سبزه؟ اصلا خوبه یه دست کت و شلوار جدید بخرم؟‏ یا این که ...

آره. حسابی این عروسی مخ ما رو کار گرفته بود. اگه جای من بودی با این حال و روز و یه نیگا به تقویم می نداختی تو هم مثل من شرمنده می شدی. می دونی چند روز دیگه تا ماه رمضون مونده؟‏ نه خدایی. روزا رو می شماری تا ماه رمضون بیاد؟‏ برای عروسی که این طوری بودیم ما. اما برای ماه رمضون... نه به فکر لباس بودیم و نه به فکر این که کی شروع می شه و نه به فکر این که میزبان چی خواسته ازمون. حالا هنوز هم دیر نشده. برو یه سری توی کمدت بزن. ببین لباس تر و تمیز خوشگل داری یا نه. اگه تو هم مثل من لباس خوشگل نداری اشکال نداره. بیا با هم بریم خرید. از کجا؟‏ خب معلومه لباس رو از بازار می خرن دیگه. بازارش کجاست؟‏ خب این بازار یه کمی فرق می کنه با بقیه بازارها. این بازار بیشتر، شبا رفت و آمد داره. آره شبا، نزدیک سحر. قبل نماز صبح. آره خودشه. پولی هم نیست،‏ دلیه. دل می گیرن لباس می دن. لباس‏های خوشگل. لباس‏های خوش‏بو. لباس‏های تمیز، به سفیدی برف.

دلت رو پیدا کن اول. اگه دل نباشه لباس خبری نیست. آره ببین هر جا رفته پیداش کن و بیار دنبالت. همین امشب وردار بیار بازار یه دست لباس مامان برای خودت بخر. تا مهمونی چیزی نمونده‏ها! زود باش. نبینم توی مهمونی تیپت ناجور باشه‏ها! توی این مهمونی حتما باید خوشتیپ باشه آدم. آره قربونت ... بدو... بدو.... دلت رو پیداش کردی؟! تو مهمونی می بینمت.


نوشته شده در  یکشنبه 85/6/26ساعت  3:0 عصر  توسط کلرجی‏من 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
من...
لباس تنگ کلرجی‏من
راز داوینچی
کاریکاتوریست دانمارکی یا ایرانی؟!
من کلرجی‏من نیستم
چشم‏های خدا
سیب بی هسته، بی‏سوک
خوشحالی یا ناراحت؟
برف‏پاک‏کن
سکر
حمل بر صحت
اتحاد متحاد دیگه چه صیغه‏ایه؟!
دعوای حرفه‏ای
مردم، روان‏شناسان بالفطره
من یک آدم بی‏کارم
[همه عناوین(218)]